بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 22756
کل یادداشتها ها : 27
ناگهان پیش از آنکه چشم در راه کسی باشم مثل اندوهی قشنگ و ساده می آیی و برای دشتهای بی سوار و باد می گرییی به جای من و به جای شعرهای من
زخم شب می شد کبود
در بیابانی که من بودم
نه پر مر غی هوای صاف را می سود
نه صدای پای من همچون دگر شبها
ضربه ای بر ضربه می افزود